کینه پوش

می گویند باران که ببارد بوی خاک بلند می شود 

پس چرا این جا باران که ببارد بوی خاطرهها می پیچد


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا دلم گرفته................

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا دلم گرفته ..........

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا دلم گرفته...........

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته...........

ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو پرکن  به جان مولا امشب دلم گرفته..............

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته .........


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


سلام تنهایی ام:

امروز پیش از آن که باشی در کنارم بودی . یار همیشگی ام حتی تو به خنده های مصنوعی ام خندیدی؟ چه کنم؟؟؟؟؟ غیر از خنده ای که به ناچار از لبانم بیرون می آید . حتی تو تنهایی ام را درک کردی آخر کسی جز تو خودت را درک نخواهد کرد . این اتاق.... تو ... و این وبلاگ تنها شریک دل تنهای من بودین. آه.....

چقدر دلم تنگ میشه بعضی وقتا چرا دلم اینقدر غمگین است انتظار چه کسی را می کشد؟ غصه ی چه کسی را می خورد؟ نمی دانم . هوا هوای یار قدیمی ام گریه است . باز دل تنگم باز اشک . خدایا میبینی صدامو می شونی این ترانه ی غمگین بدجور داره دلمو می چزونه بدجور تو ماتشم آخر این احساسات و این حال و هوا کار دسم میده باز خاطرات گذشته باز لذت دیدنش داره کار دسم میده... اما نه... اون دیگه گذشته اون دیگه رفته؟..... پس ........ پس اونی که کنار سالن داشت می خندید کی بود؟ ......... اههههههه ..... باز ذهن مریضم قاطی کرده به خاطر اثر قرصاس آره همینه بذار بخوابم اینطوری یکم استراحت می کنم ولی تو شاهد باش ...... تو شاهد باش که این دیوونه ی در قفس بی گناه است خودت بودی که زیر باران دلش را روحش را اسیر دو جفت نگاه جنگلی کردی گفتم باران........... چقدر دلم برای باران تنگ شده اونم باران رو دوس داشت ........... دارم می نویسم نمی دونم برای کی نمی دونم برا چی اما دوست دارم بنویسم ..... بنویسم و بنویسم تا جایی که این بارانی که از چشمانم می آید تمام شود. خستم می خوام بخوام کاش یکی اینقدر زجرم نمیداد تا اینقدر دلم تنگ نشه و دلم هوای یکی رو بکنه.............. 


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


بعضی وقتا کنار آتیش میشینم تازه می فهمم چقدر سردمه 

آخه آتیشو احساس نمی کنم ......... دیگه نمیسوزونتم............. بعدا با خودم میگم اگه اینقدر سردمه پس چرا احساس سرما نمی کنم؟ 

چرا نمی لرزم؟ ..... بعدش یه صدایی می پیچه تو سرم....... شاید اصلا سردم نباشه شاید اسنقدر گرممه که آتیشم برام گرم نیس ولی نه............

تازگیا یه چیزی فهمیدم ........... فهمیدم نه سردمه نه گرممه مشکل اینه که سرما و گرما رو حس نمی کنم 

آخی دلم واسه خودم می سوزه ....... بیچاره خودم .... خسلی وقته مردم ........ هنوز باورش برام سخته


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


تو کلاس استاد میگه :

اسپرم از " پروتئین ، ویتامین و قند تشکیل شده"

 یکی از دخترا پرسید :

ببخشید استاد ؛ پس چرا شوره ??!

.

.

.

من صحنه رو ترک میکنم ، شما عزاداری کنید :|| نه خدایی این دختره یا ........


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


-سلام

- تموم شد؟

-آره شکر خدا الان خوبی بهتری؟

-خستم برو بیرون

- چیزی می خوای برات بیارم؟

- برو بیرون چیزی نمی خوام

چشام باز شد دوباره........ نفس می کشم....... دستامو بردم بالا پس حرکت هم می کنم. زندم هنوز..... هیچ حسی ندارم خوشحال نیستم ........... چرا همه چی تکراریه؟... خورشید طوری طلوع کرد که دیروز کرد و طوری غروب شد که دیروز شد ..... پس چی باعث میشه امید داشته باشم فردا رو ببینم؟

-عمه هانی خوبی عزیزم چقدر برات دعا کردم حالا بهتری درد که نداری عمه؟

- مگه نگفتم همه بیرون باشن؟

-عمه نگرانتیم

- نگرانی نمی خوام برو بیرون

-چته عزیزم؟ درد داری؟  می خوای پرستار رو صدا کنم؟.

دکمه ی بالا سرمو میزنم پرستار میاد

-همه رو بیرون کن خانم پرستار.

همه رفتن با دلخوری اما من که میدونم دلخوریشون بابته پوله بابت منفعتشون بابت خونه خودشون شکمشون 

خستم از این تظاهر به مهربونیا به این همه دروغای شاخ دار.

خدا مادربزرگم می گفت اگه خدا بخواد خودش آدمی که فرستاده رو دوباره برمیگرده پیش خودش براش مهمونی میگیره

گفتم نمیشه من برم پیشش؟

گفت نه مادر نمیشه اون وقت خدا تو مهمونیش رات نمیده دیگه در خونشو به روت باز نمی کنه

خدا من که کارت دعوت نمی خوام بابا مگه برا مهمونی اومدم بابا قربونت بشم بذار خودم بیام بابا من مهمونی نمی خوام


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ:ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﯾﮑﯽ ﺭو ﺑﺎ ﺗﯿﺮﺑﺰﻧﯿﻢ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟
شاگرد:ﻫﯿﭽﯽ!
ﻣﻌﻠﻢ:ﭼﺮﺍ؟
شاگرد:بقیه میپرن دیگه!
ﻣﻌﻠﻢ:دو ﺗﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﺕ ﺧﻮﺷﻢ اومد ﺣﺎﻻ ﺷﻤﺎ ﯾﻪ ﻣسئاﻟﻪ ﺑﺴﺎﺯﯾﺪ!
شاگرد:ﺳﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﻫﻨﺶﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﻣﻌﻠﻢ ﺳﺮﺥ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺩﻫﻨﺶ!
شاگرد:ﻧﻪ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﺩﺳﺘﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﺕ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪچشمک


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


شب عید فطر حاجی میره رو پشتبام که ماه رو ببینه شلوارش پاره بوده از پایین داد می زنند

حاجی پیداست حاجی پیداست میگه هر کی دیده بخوره ما که هنوز ندییدم !

.


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره.... آخه

 

شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم...


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


ﺭﻓﯿﻖ !!!!

ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣُﺮﺩﻡ ..

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗَﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣَﺮﺩُﻣﻪ ... ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺎﻣــ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻧﻮﮐﺮﯾﺘﻮ ﮐﻨﻤـــ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮﯾــــﺎ !!!

ﺣﻠــﺎﻝ ﮐﻦ ....

ﻗــــﻮﻝ ﻣﯿﺪﻣـــ؛

ﺑــﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﻮﻝ ﻣﯿـــﺪﻡ ﻫﻤﯿﻦ ﯾــﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯﺗـــ ﺑﺎﻟـــــــﺎﺗﺮ ﺑﺎﺷﻢ

ﺑﻌﺪﺵ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﯿﺸــــﻪ ﺧﺎﮐـــــِ ﭘـــﺎﺗﻢ


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 19 صفحه بعد